اولین آلبوم

آلبوم شهر من

این آلبوم با استفاده از داستان هایی در قالب قطعه های سولو آکاردئون در تلاش است تا مخاطب را با ذهن سازنده‌ی اثر کمی آشناتر کند.

«شهر من» نامی کنایی برای ذهن سازنده اثر بوده و در این آلبوم «قصه‌گو»ی داستان با قطعه ها و سیرهای داستانی مختلف تصاویری از این شهر خیالی را برای مخاطب آشکار میکند.

۱-قصه گو:

«قصه‌گو» (سازنده اثر) در این قطعه مخاطب را به شنوندگی داستان های خود دعوت میکند. این قطعه که اولین قطعه آلبوم است به نحوی مخاطب را برای پرده برداشتن از بخشی از ذهن سازنده (به شکل داستان و قصه) آماده میکند.

۲-شکوفه:

قطعه دوم آلبوم با نام «شکوفه» آمدن بهار را تداعی می‌کند. تغییرات ناگهانی حال و هوای طبیعت و مردم شهر با رسیدن فصل بهار و گذر از زمستان نمایانگر فصل جدیدی از قصه فردی سازنده است.

۳-تاسیان:

«تاسیان» قطعه سوم آلبوم و قطعه اول از سیر داستانی «ماه‌زده»‌ است.

به معنای دلتنگی و غم ناشی از دوری کسی، «تاسیان» زندگی شخصیت «ماه‌زده» را قبل از رسیدن به «جنون» بازگو می‌کند و حس «تاسیان» او به نحوی پیش‌زمینه‌ای برای اتفاقات آینده است.

۴-ماه زده:

قطعه چهارم آلبوم، «ماه‌زده»، قطعه اصلی سیر داستانی هم‌نام خود است. داستان آن بر اساس باوری قدیمی است که خیره‌شدن به ماه کامل به مدت طولانی باعث رسیدن به جنون می‌شود. در اینجا، «تاسیان» شخصیت داستان او را در شرایط آسیب‌پذیری قرارمی‌دهد. او در خلوت خود به ماه خیره شده و تبدیل به «ماه‌زده» می‌شود.

۵-جنون:

«جنون» قطعه‌پنجم آلبوم و قطعه سوم سیر داستانی «ماه‌زده» است.

در این قطعه همانطور که از نامش پیداست، سازنده اثر با نگاهی ذره‌بینانه به جنون ماه‌زده(شخصیت اصلی این سیر داستانی) می‌پردازد.

جنونی ناشی از غم،دلتنگی،سردرگمی و خشم؛ آشوب در کامل‌ترین شکل خود.

سازنده اثر با قرار دادن این جنون در قالب قطعه موسیقی، که خود دارای نظم و چارچوب‌های مختلفی است؛ تناقضی عجیب را می‌سازد. آشوب جنون‌آمیز تفسیر شده در نظم بی‌نهایت موسیقی، این قطعه پر‌انرژی را بازتابی از وجود توازن در جهان می‌سازد.

۶-رهایی:

ششمین قطعه آلبوم، «رهایی»، به عنوان آخرین قطعه سیر داستانی ماه‌زده، رنج و سختی‌های پذیرفتن را تداعی میکند.

در این نقطه ماه‌زده(شخصیت سیر داستانی) با درک اتفاقات و شرایط خود، تصمیم به پذیرفتن آن کرده و به جای پس زدن، غم، دلتنگی و خشم خود را در آغوش می‌گیرد.

بار احساسات او هنوز سنگینی کرده اما از فشار آن کاسته می‌شود، این موضوع پایه غمگین این قطعه را توجیه میکند.

«رهایی» او از این فشار خودساخته دلیل نام‌گذاری این قطعه است.

۷-خزان:

سالیان درازیست که خزان سختی جان اهالی شهر را به لب آورده. قطعه شماره هفت، نه از زردرویی برگ درختان، بلکه از سیه‌رویی مردم شهر سخن می‌گوید.

۸-افق روشن:

هر شب،روز و هر سختی پایانی دارد. هشتمین قطعه آلبوم، سختی ها را از یاد نمی‌برد، و در عین حال خوش‌فرجامی را فریاد میزند. قطعه‌ای مملو از امید، که نشان‌دهنده روحیه جنگندگی اهالی شهر در مقابل این خزان فرسایش‌گر است.

۹-تانگوی آفتاب:

در نهمین قطعه آلبوم، سازنده اثر از فردایی روشن‌تر می‌گوید. در این قطعه که یک تانگوی چهار ضربی ‌است، سازنده اثر خورشید را به رقص در می‌آورد؛ زیرا آن سوی کرانه آفتاب، خورشید می‌رقصد.

۱۰-پیاده رو:

دهمین قطعه این آلبوم، مخاطب را به قدم زدن در «پیاده‌رو» زندگی دعوت می‌کند، اما این بار رو به عقب.

یادآوری تمام لحظاتی که عجله و مشغله‌های ذهنی بسیار ما را از زیبایی های این مسیر محروم کردند.

تقابل فرصت‌های از دست رفته در کنار خوشحالی‌های لحظه‌ای‌مان، و تمام آدم‌هایی که در پیاده‌رو از کنارشان گذشته‌ایم، بخشی از زندگی از ما بوده‌اند بی‌آنکه به آنها بیاندیشیم.

۱۱-چرخ و فلک:

یازدهمین قطعه آلبوم، «چرخ و فلک»، یادآور تمام لحظه‌های شیرین دوران کودکی است.

مثل خوردن بستنی در یک روز گرم یا بازی کردن با دوستانمان، همه لذت های کوچکی که برای قلب‌های کوچک‌ترمان کافی‌تر از کافی بودند، اما گذشت زمان و مشغله های امروزی ما را از آنها دور کردند. در این قطعه سازنده اثر با یادآوری این لحظات، سعی در انتقال همان حس لذت و شادی آن روزها را دارد.

۱۲-قصه بی پایان:

زمان، تنها محدودیت قدرت خیال‌پردازی انسان‌هاست.«قصه بی‌پایان» به عنوان دوازدهمین و آخرین قطعه آلبوم، با پایانی باز تمام کننده آن است. اما قصه‌گویی ادامه دارد؛ چون قصه ادامه دارد.